هماهنگی و یکی بودن دل با زبان از عناصر بسیار مهم در جذب مخاطبان است. رسول خدا دل و زبانش هماهنگ بودند. پیش از آن که مردم را به کاری بخواند, آن را انجام می داد و هیچ گاه از مردم چیزی نمی خواست و به چیزی آنان را امر نمی کرد که خود آن را انجام نداده باشد.
عمل او همیشه پیش از گفتارش بروز و ظهور می یافت. از یاران هم می خواست هیچ گاه به کاری مردم را نخوانند که خودشان آن را انجام نداده اند.
رسول خدا, اگر از عمل به آموزه های اسلام سخن می گفت, پیش از آن, به آنها عمل کرده بود و شهد گوارای آنها را به جان اش ریخته بود.
اگر از راستی, درستی, یاری ستمدیدگان, همنوایی با بینوایان, وفای به عهد, جهاد در راه خدا سخن به میان می آورد و مردم را به این ارزشهای والا فرا می خواند, خود در عمل به آنها, به گواه دوست و دشمن, پیشاهنگ بود. همگان با هر فکر و عقیده, حتی مشرکان و افراد جبهه مخالف, از آن جا که در همه عرصه های زندگی و ارزش مداری, رفتارش با گفتارش هماهنگی کامل داشت, به وی اعتماد داشتند. به روشنی می دانستند اگر از راستی می گوید, واقعا خود وی مظهر و جلوه راستی است. اگر از وفای به عهد و پیمان سخن می گوید این اصل بلند را در همه آنات زندگی با جان و دل پاس می دارد و به آن پای بند است.
مردم مکه چه دوست و چه دشمن اموال شان را نزد حضرت به امانت می سپردند. چون می دانستند ذره ای از مالی که به امانت گذارده اند, کاسته نمی شود و سخن حضرت با کردارش صددرصد هماهنگی دارد. در تاریخ آمده است: وقتی حضرت آهنگ هجرت به مدینه کرد, به حضرت امیر(ع) مأموریت داد که در مکه بماند و امانتها را به صاحبان آنها برگرداند:
(أما علی, فان رسول الله صلی الله علیه وآله, فیما بلغنی اخبره بخروجه و أمره ان یتخلف بعده بمکه حتی یؤدی عن رسول الله, صلی الله علیه و آله, الودائع التی کانت عنده للناس و کان رسول الله لیس بمکه احد عنده شیء یخشی علیه الاّ وضعه عنده لما یُعلَم من صدقه و امانته.)64
اما علی(ع) بنا بر آن چه به ما رسیده, پیامبر(ص) او را از خارج شدن خود از مکه آگاه کرد و دستور داد: پس از وی در مکه بماند, تا سپرده های مردم را که نزد وی بوده به آنان برگرداند.
در مکه هیچ کس نبود که مالی نزد خود داشته و بر آن بیمناک باشد, مگر که آن را نزد رسول خدا(ص) می نهاد; از آن روی که راستی و امانتداری وی بر همه روشن بود.
رسول خدا در حساس ترین شرایط و در تنگناها, در وظیفه اش کوتاهی نمی کرد و از نگهداشت ارزشها کوتاهی نمی ورزید و به دیگر سخن, کردارش با گفتارش ناهمخوانی نداشت.
در هنگامه جنگ خیبر, در حالی که جنگجویان مسلمان به آذوقه سخت نیازمند بودند, رفتار رسول خدا در برخورد با شبانی از یهودیان, که نزد پیامبر آمد و اسلام آورد, جای درنگ دارد.
(اسود راعی که مزدور و شبان مردی از یهودیان خیبر بود, در موقع محاصره یکی از قلعه های خیبر, با گوسفندانی که همراه داشت, نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! اسلام را بر من عرضه دار, و چون اسلام را بر وی عرضه داشت, به اسلام درآمد.
رسول خدا, در مقام دعوت به اسلام و عرضه داشتن اسلام, احدی را کوچک و غیرقابل اعتنا نمی شمرد و هر کس را, هر که بود, دعوت به اسلام می کرد و اسلام را بر وی عرضه می داشت.
اسود, پس از آن که اسلام آورد, به رسول خدا گفت: من مزدور صاحب این گوسفندان بوده ام و این گوسفندان نزد من امانت است, اکنون چه کنم؟
رسول خدا فرمود: گوسفندان را رو به قلعه صاحب شان بزن, تا به آن جا بروند.
اسود برخاست و مشتی ریگ برگرفت و به روی گوسفندان پاشید و گفت: نزد صاحب خود بروید که من, به خدا قسم, دیگر با شما همراهی نخواهم کرد.)65
یا درباره ستیز با مشرکان و سرکشان قریش, شعار نمی داد, که خود بیش از همه در عرصه کارزار حضور می یافت و شمشیر می زد و ساحت نبرد را گرم نگه می داشت و پشت و پناه اصحاب و لشکریان خود بود.
امام علی(ع) درباره این ویژگی رسول خدا می فرماید:
([و فی حدیثه علیه السلام] کنا اذا احمر البأس اتقینا برسول الله صلی الله علیه و آله فلم یکن منا اقرب الی العدو منه.)66
[در حدیث آن حضرت است که:] چون کارزار دشوار می شد, ما خود را به رسول خدا نگاه می داشتیم. چنانکه هیچ یک از ما از وی به دشمن نزدیک تر نبود.
مردم وقتی این حضور اثرگذار, سرنوشت ساز و دگرگون آفرین حضرت را در سهمگین ترین آوردگاه ها می دیدند و تلاش گسترده او را که از باور راستین و زلال آن حضرت سرچشمه می گرفت, علاقه مند می شدند به دینی که در او چنین رستاخیز آفریده, بگروند.
همان گونه که اخلاق اجتماعی رسول خدا, در دلها دگرگونی آفرید و آنها را به اسلام شایق و علاقه مند ساخت, تا آن جا که انسانهای علاقه مند, جان و مال خویش را در راه آن فدا کردند, اخلاق فردی رسول خدا نیز در دگرگون سازی اخلاق مردمان از جاهلی به اسلام بسیار اثرگذار بوده است. بی گمان, مردمی را از تاریکی جاهلیت به روشنایی اسلام کشاندن کاری بس دشوار و توان فرساست که حضرت افزون بر تلاش پی گیر و با یک یک مردمان سخن گفتن و ترسیم ارزشهای والای اسلامی, رفتار فردی اش دلها را روشن می کرد و افراد را از درون تاریکی به سوی روشنایی به حرکت درمی آورد که از باب نمونه به چند مورد از اخلاق فردی آن حضرت اشاره می کنیم:
1. ساده زیستی: زندگی ساده رسول خدا هر ناظری را به شگفتی وامی داشت. سخنان بسیاری از مردمان همروزگار رسول خدا در دست است و ثبت در تاریخ که از ساده زیستی وی ابراز شگفتی کرده اند.
ساده زیستی رسول خدا, سبب بیداری افراد شد, به این بیان: شاید کسانی می پنداشتند محمد بن عبدالله برای رسیدن به دنیا و مقام, ادعای پیامبری می کند. ولی وقتی دیدند دنیا, در زندگی او جایگاهی ندارد و مانند مردمان معمولی و فرودست زندگی می کند و در غذا, لباس, مسکن و نشست و برخاست هیچ گونه تفاوتی با فرودستان ندارد و گاه نمی توان او را به ظاهر و به لباس از دیگران باز شناخت, به روشنی دریافتند آن چه می پنداشتند درست نبوده و او هدف آسمانی و الهی دارد.
حضرت امیر(ع) به زیباترین وجه, ساده زیستی رسول خدا را در چند فراز از سخنان بلند و استوار خود, ترسیم می فرماید, از جمله این بیان آن حضرت است که اوج ساده زیستی و روی گردانی رسول خدا را از دنیا و زخارف آن می رساند:
(و لقد کان صلی الله علیه و آله و سلم یأکل علی الارض و یجلس جلسة العبد و یخصف بیده نعله و یرقع بیده ثوبه و یرکب الحمار المعاری و یردف خلفه و یکون السِّتر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول یا فلانه لاحدی ازواجه غیّبیه عنّی فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا و زخارفها.
فاعرض عن الدنیا بقلبه و امات ذکرها من نفسه و احبّ ان تغیب زینتها بقلبه و امات ذکرها من نفسه و احبّ أن تغیب زینتها عن عینه, لکیلا یتخذ منها ریاشا.)67
او, که درود خدا بر وی باد, روی زمین می نشست و به دست خود پای افزار خویش را پینه می بست و جامه خود را وصله می نمود و بر خر بی پالان سوار می شد و دیگری را بر ترک خود سوار می فرمود.
پرده ای بر در خانه او آویخته بود, که تصویرهایی داشت, یکی از زنان خویش را گفت:
این پرده را از من پنهان کن که هرگاه بدان می نگرم, دنیا و زیورهای آن را به یاد می آورم. پس به دل خود, از دنیا روی گرداند و یاد آن را در خاطر خود میراند و دوست داشت که زینت دنیااز او نهان ماند, تا زیوری از آن برندارد.
حالی به حالی شدنِ مردمان تهی دست, که بسان پروانه گرد شمع وجود او می چرخیدند و چنان استوار و قامت افراشته به رویارویی با مشرکان برمی خاستند, از دگرگونی ای سرچشمه می گرفت که این رفتار پرهیز گرانه از دنیا در آنان پدید آورده بود.
وقتی انسان, این سان اسوه ای داشته باشد که دنیا را هیچ انگارد و تمام توجه اش به آخرت باشد. روشن است که امیدوارانه و با تکیه بر این دژ استوار, بر فقر خویش غالب می آید, فقر و تهی دستی او را از هدف باز نمی دارد و در برابر دنیا داران ذلیلانه سر فرود نمی آورد که می ایستد, قدمی افرازد و با اعتماد به نفس به راهی که به آن ایمان دارد, استوار گام برمی دارد.
اگر یاران رسول خدا, از این اسوه ارزشمند و والا برخوردار نمی بودند و زندگی سخت او را فراروی خود نمی داشتند, بی گمان فقر آنان را به زانو درمی آورد و به هیچ روی نمی توانستند در برابر زراندوزان خون آشام قد افرازند و خواستار پاک شدن زمین از لوث وجود آنان شوند.
بله آن بزرگوار چنین بود که یاران و پیروان او در کوتاه مدت, بر شرق و غرب عالم چیره شدند:
(زوائد معیشت را از زندگی خود حذف کرده بود و نقش یک قدوه صالح را ایفا می نمود. او, بر روی زمین می نشست و زیراندازش قطعه حصیری بود و بالشی از چرم که درونش را از لیف خرما انباشته بودند, زیر سر می نهاد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود و هرگز سه روز متوالی از نان گندم سیر نخورد. روزه را با چند دانه خرما و اگر خرما در دسترس نداشت با شربت آبی افطار می نمود. عائشه می گوید: گاهی یک ماه بر ما می گذشت و دود از مطبخ ما بلند نمی شد. از غذاهایی که بدان رغبت نداشت, عیب جویی نمی نمود. به مرکب بی زین و برگ سوار می شد و یک نفر را هم پشت سر خود ردیف می کرد.
جامه و کفش خود را با دست خود وصله کاری می نمود و با دست خود شیر می دوشید و دست آس می کرد.)68
حضرت در فرازی بلند به ابوذر می فرماید:
(یا اباذر طوبی للزاهدین فی الدنیا. الراغبین فی الآخرة الذین اتخذوا ارض الله بساطا و ترابها فراشا و ماءها طیبا و اتخذوا کتاب الله شعارا و دعاءه دثارا یقرضون الدنیا قرضا.)
ای ابوذر خوشا به حال پارسایان, آنان که به آن دنیا دل بسته اند: زمین خدا را بساط و خاک آن را فرش و آب آن را عطرخویش قرار داده اند.
کتاب خدا را همانند پیراهن زیرین به خود نزدیک ساخته اند و دعا را همانند لباس رویین و خود را از دنیا بریده اند.
بله, رسول خدا مصداق اعلای این سخن خویش بود. دل بسته آخرت بود. چون چنین بود, روی زمین می نشست و خاک را بستر خویش قرار می داد و با آب بدن خویش را عطرآگین می ساخت و به زخارف دنیا علاقه ای نشان نمی داد. نشست و برخاست با فقیران را عار نمی انگاشت, بلکه بدان افتخار می کرد.
از یاران خویش نیز می خواست دنیا را به چیزی نینگارند, دل بسته آن نباشند, زهد پیشه کنند.
2. نظم و انضباط: رسول خدا, اسوه نظم بود. نظمی دقیق بر سرتاسر زندگی اش حکم فرما بود. آن بزرگوار از این که کار امروز را به فردا بیندازد به شدت پرهیز داشت و هرکاری را در زمان خودش انجام می داد.
نظم رسول خدا در کارها و در انجام امور, به گونه ای بوده که هر یک از صحابه به روشنی می دانستند, در مَثَل, در این هنگام از روز, در این مکان و موقعیت, رسول خدا مشغول به چه کاری است و به چه اموری رسیدگی می فرمایند.
تمام وقتهایش تقسیم شده بود. بخشی را با مردم, بخشی را با خدا, بخشی را به تفکر و بخشی را به خانواده, ویژه ساخته بود.
مسجد مدینه سه ستون داشت. هر ستونی را پیامبر به کاری ویژه کرده بود: ستونی ویژه مردم, ستونی برای خلوت و ستونی برای شور و مشورت و تصمیم گیری.
و در منزل نیز,به روایت امام حسین(ع) از پدر بزرگوارش علی ابن ابیطالب(ع) وقتهایش تقسیم شده بود:
(و کان اذا أوی الی منزله جزّأ دخوله ثلاثة أجزاء جزءاً لله عزّ و جلّ و جزأ لأهله و جزءا لنفسه.
ثم جزّأ جزءه بینه و بین الناس فیردّ ذلک علی العامة و الخاصه [ و لا یدّخر عنهم شیئا] فکان من سیرته فی جزء الامة: ایثار اهل الفضل باذنه و قسمه علی قدر فضلهم فی الدین فمنهم ذوالحاجة و منهم ذو الحاجتین و منهم ذو الحوائج فیتشاغل بهم و یشغلهم فیما اصلحتهم و اصلح الامة من مسألته عنهم و اخبارهم بالذی ینبغی لهم و یقول: لیبلّغ الشاهد الغائب و ابلغونی حاجة من لا یستطیع ابلاغ حاجته فانه من ابلغ سلطانا حاجة من لا یستطیع ابلاغها ایّاه ثبّت الله قدمیه یوم القیامة.)69
رسول خدا هنگامی وارد منزل می شد وقتهای خودرا به سه جزء بخش می کرد: یک بخش را برای خدا و یک بخش را برای اهل منزل و یک بخش را برای خودش. آن گاه, وقتی را که برای خودش ویژه کرده بود, بین خود و مردم تقسیم می کرد.
در این بخش به خواسته های عام و خاص رسیدگی می فرمود. و از ایشان هیچ چیز دریغ نمی داشت.
روش حضرت در بخش ویژه مردم چنین بود که: به اهل فضل به دستور حضرت برتری داده می شد و بهره شان به اندازه فضل شان در دین بود. شماری از آنان یک خواسته و شماری دو خواسته و شماری چندین خواسته داشتند که حضرت به آنها می پرداخت. و آنان را به آن چه که به صلاح شان و صلاح امت بود, مشغول می ساخت و می فرمود:
حاضران به غایبان برسانند و شما حاضران نیاز کسی را که توانی ندارد پیش من آید و باز گوید, به من برسانید زیرا هر که حاجت کسی را که توانایی رساندن آن را به حاکم ندارد, به او برساند, خداوند او را در روز قیامت ثابت قدم بدارد.
رسول خدا, در روزگاری از نظم و انضباط سخن می گفت که کسی به این گونه امور اهمیت چندانی نمی داد. جامعه, جامعه جاهلی بود ; یعنی جامعه ای که نظم و نسق نمی پذیرفت, هوا و هوس بر آن حاکم بود, نه تدبیر و عقل. از هوا و هوس جز بی نظمی و بی انضباطی بر نمی خیزد. این عقل است که نظم را حاکم می سازد. در بی نظمی و بی انضباطی بسیار (حق) ها تباه می شود و هیچ حق داری به حق خویش نمی رسد و عدل و داد پا نمی گیرد و سخن از عدالت اجتماعی, بیهوده است. از این روی, رسول خدا, در آغاز می بایست جامعه را بر اسلوبی خاص پی بریزد و بر نظمی استوار و دقیق, تا بتواند به اهداف خود برسد. بی گمان جامعه نظم نمی پذیرفت مگر این که تک تک افراد جامعه در چارچوبی خاص قرار بگیرند و نظم را در سرتاسر زندگی خود حاکم سازد. ممکن نیست افراد جامعه در بی نظمی به سر برند; اما جامعه در چهارچوبی دقیق به کار خویش ادامه بدهد. جامعه از افراد ساخته می شود, نظم و انضباط در آن بستگی به نظم و انضباط فردی افراد دارد. هر چه نظم و انضباط فردی دقیق باشد و حساب شده, نظم جامعه دقیق تر خواهد بود. رسول خدا, در پی ساختن جامعه ای بود که افراد با انضباط آن را بر شالوده وجود خویش بسازند و اداره کنند و به آن نظم بدهند.
از این روی, روی نظم فردی و اجتماعی پیروان خود, بسیار حساس بود. حتی نسبت به بی نظمی در صفهای نماز جماعت هشدار می داد و نکته ای بس دقیق را برای پیروان خود یادآور می شد و آن این که بی نظمی در صفهای نماز جماعت, دلهای شما را از یکدیگر دور می گرداند.
(اقیموا صفوفکم فانی اراکم من خلفی کما اراکم من قدّامی و من بین یدی و لا تخالفوا فیخالف الله بین قلوبکم.)
صفهایتان را به پا دارید. من شما را از پس سر همان گونه می بینم که از پیش رو. نامرتب نباشید که خداوند دلهای شما را از یکدیگر دور می گرداند.
در اساس رسول خدا برانگیخته شده بود که مردمان را از شرک برهاند; زیرا که شرک پراکندگی به باور می آورد و دلها را از هم دور می سازد و نظم جامعه را از هم می گسلد و در غوغای شرک هیچ چیز پا نمی گیرد. جامعه ای که پیامبر در آن برانگیخته شده بود به خاطر دوری از توحید و از هدایت گریهای پیامبران, تار و پودش از هم گسسته بود. او می بایست توحید را حاکم می کرد و مردم را بر محور توحید به حرکت در می آورد و قلبهای آنان را با توحید پیوند می زد, تا پیوندشان استوار گردد و از بی نظمی که دستاورد شرک و بی رهبری و بی کتابی است رهایی یابند:
(ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الامم و انتقاض من المبرم فجاءهم بتصدیق الذی بین یدیه و النور المقتدی به. ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه الا انّ فیه علم ما یأتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم مابینکم).70
او را هنگامی فرستاد که پیامبران نبودند و امتها در خواب غفلت می غنودند. رشته ها گسسته بود و بنای استوار دین شکسته.
پس نزد آنان آمد, کتابهای پیامبران پیشین را تصدیق کنان و با چراغی که ره جویند بدان. آن کتاب خداست, قرآن, از آن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید, اما من شما را از آن خبر می دهم. بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارتان در آن است.
مردم به روشنی در می یافتند وجود نبی اکرم و قرآن در بین آنان و باوری که به آن دو پیدا کرده اند, از هرج و مرج رهایی شان داده است و نظم و انضباط را در زندگی شان جاری ساخته و همین, که جلوه ای بس زیبا در آن روزگار داشت, هم سبب ایمان ژرف و عقیده مندی بیش از پیش آنان به راهی که بر گزیده بودند می شد و هم مایه جذب و گرایش نیروهای جدید به رسول خدا و کتاب مقدسی که او در دست داشت, قرآن .
رسول خدا, بسیار تمیز و مرتب بود. به وضع ظاهر خویش توجه ویژه داشت. همیشه و در همه حال لباس و بدن خویش را تمیز نگه می داشت. افزون بر وضو, بیش تر روزها بدن خود را شستشو می داد. موی سرش را با برگ سدر می شست و شانه می کرد و خود را با مشک و بخور عنبر خوشبو می نمود. روزانه چند بار دندانهایش را مسواک می زد.
رسول خدا, از ژولیدگی بسیار نفرت داشت و کسانی را که لباس ژولیده و کثیف به تن می کردند و بدن خویش را نمی شستند نکوهش می کرد.
او دوست داشت مسلمانان از آراستگی ظاهر برخوردار باشند و از هر چیزی که مایه نفرت و بیزاری افراد می شود بپرهیزند.
امام صادق(ع) می فرماید:
(اَبصَر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم, رجلا شَعِثا شعر رأسه و سخة ثیابه سیئة حاله فقال رسول الله: من الدین المتعة و اظهار النِّعمة.)71
رسول خدا مردی را دید که موهای سرش ژولیده بود و لباسهای کثیف بر تن داشت, به گونه ای حال اش چندش آور بود.
فرمود: بهره برداری از مواهب و آشکار ساختن نعمتها, بخشی از دینداری است.
و در روایت دیگر آن حضرت از رسول خدا نقل می فرماید:
(قال لی حبیبی جبرئیل(ع) تطیّب یوما و یوما لا و یوم الجمعه لابد منه و لا تترک له.)72
مسأله تمیزی و خوشبویی در اسلام چنان اهمیت دارد که جبرئیل رسول خدا را به آن سفارش می کند. بی گمان, این همه تأکید و دقت رسول خدا در امر بهداشت و تمیزی لباس و بدن, افزون بر این که این حالت به خودی خود, بسیار شایسته است, در جذب و علاقه مندی مردم به انسان نیز اثرگذار است. انسانی که به تبلیغ دین می پردازد و زیباترین معارف و آموزه ها را عرضه می دارد, اگر خود ظاهری ژولیده و نازیبا داشته باشد و سیمایی ناخوشایند, در (روح)ها و (روان)ها اثر نخواهد بخشید. از این روی, تمامی رسولان الهی, ظاهری آراسته و سیمایی بسیار خوشایند و جذاب داشتند و از بدنهای شان دمادم بوهای خوش به مشام می رسیده است.
روشن است که آراستگی ظاهری انبیاء و اولیای الهی از حد معمول فراتربوده است که در تاریخ ثبت شده و مایه شگفتی همروزگاران شده است و گرنه نمی بایست این همه از آن سخن به میان می آمد.
رسول خدا, وقتی در جامعه حضور می یافت, روی تمیزی و آراستگی سیما و لباس دقت ویژه داشت و برای دیدار با افراد, هر کس و از هر طبقه با ظاهری آراسته ظاهر می شد.
امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) روایت می کند که فرمود:
(وقف رجل علی باب النبی(ص) یستأذن علیه قال: فخرج النبی(ص) فوجد فی حجرته رکوة فیها ماء. فوقف یسوّی لحیته و ینظر الیها فلما رجع داخلا قالت له عائشه: یا رسول الله! انت سید ولد آدم و رسول رب العالمین, و قفت علی الرکوة تسوی لحیتک و رأسک؟ قال: یا عائشه ان الله یحب اذا خرج عبده المؤمن الی اخیه ان یتهیأ له و ان یتجمل.)73
مردی به در خانه رسول خدا ایستاد و درخواست دیدار با وی کرد.
رسول خدا پیش از آن که از منزل برای دیدار با آن مرد خارج شود به ظرف آبخوری چرمی که در آن آب بود, نظر انداخت و ریش و موی سر خود را مرتب ساخت!
پس از دیدار, همین که داخل منزل شد عایشه گفت: ای رسول خدا, تو سرور فرزندان آدمی و رسول پروردگار جهانیان, بر سر ظرف آب ایستادی و ریش و موی سرت را مرتب کردی؟
رسول خدا فرمود: ای عایشه! خداوند دوست می دارد هرگاه بنده مؤمن اش برای دیدار با برادرش از منزل بیرون می رود, خود را آماده سازد و بیاراید.
این روش که روش همه انبیای الهی بوده است, هم در منزل و در برخورد با اهل خود و هم در بیرون و در نشست و برخاست با مردم, همیشه و در همه حال باید الگوی مبلغان دینی باشد, تا در بین مردم جایگاه بیابند و علاقه و اشتیاق آنان برای دیدار و نشست و برخاست, با چهره ای که دین را ارائه می دهد و از زیباییهای دین سخن می گوید, برانگیزد. زیرا علاقه به تمیزی و پاکیزگی و آراستگی فطری است. همه انسانها آراستگی و پاکیزگی را دوست دارند. مبلغ دینی بایسته است که هم آراستگی ظاهری و هم آراستگی باطنی داشته باشد. سخن زیبای خود را که ترجمان وحی است برای مردم بازگو می کند لازم است با ظاهری آراسته, پاکیزه, سیمایی رخشان و پرجاذبه ارائه دهد. تا در (روح)ها اثر ژرف بگذارد.
حضرت در دیدار با گروه هایی که برای شنیدن پیام اسلام به نزدشان می آمدند بهترین لباس خود را می پوشید و به اصحاب نیز سفارش می فرمود, چنین باشند:
(ان النبی(ص) کان اذا قدم علیه الوفد لبس احسن ثیابه و أمر اصحابه بذلک.)74
و یا سفیرانی که به دیگر سرزمینها و دربار پادشاهان و فرمانروایان می فرستاد از جمله نکته هایی که به آنان یادآور می شد پاکیزگی و آراستگی ظاهر بود و حتی مقیّد بود که از بین اصحاب, برای این مأموریت خوش سیماترینها را برگزیند.
در تبلیغ دین و رساندن پیام آن به مردمان و پدید آوردن جاذبه و کشش, افزون بر اصول یاد شده که باید به گونه دقیق پاس داشته شوند, مهارتهایی نیز لازم است. رسولان الهی, از مهارتهای لازم برخوردار بوده اند که توانسته اند جاذبه آفرینی کنند و در روزگار تاریک و وحشت انگیز, پیام روشن دین را عرضه بدارند و پیروانی بیابند و در برابر شرک و ستم قد افرازند. در بین عوامل جذب و گرایش مردم به دین اسلام, مهارتهای تبلیغی رسول خدا, جلوه خاص دارند.
از جمله مهارتهای رسول خدا در ابلاغ پیام, فصاحت و بلاغت, مخاطب شناسی, نگهداشت حال مخاطبان, نگهداشت اهم و مهم, بهره گیری از شیوه های گوناگون و اثرگذار در دعوت بود.
1. فصاحت و بلاغت: پیامبر روشن سخن می گفت, همگان می فهمیدند و هر کس, به اندازه ظرفیت خود از آن بهره می گرفت:
پیامبر در نزد قوم عرب, به خاطر فصاحت و بلاغت و رسایی زبان, بسیار زیبا جلوه می کرد; زیرا که آنان بر این باور بودند:
(جمال المرء فی فصاحة لسانه.)
در نزد عرب, سه چیز نشانه بزرگی و کمال مرد بود: فصاحت در بیان, مهارت در تیراندازی و چالاکی در اسب دوانی.
از این جا می توان به رمز نفوذ ژرف و جاودانه سخن رسول خدا در دلها پی برد. عربی که شیفته فصاحت و بلاغت بود و در برابر سخن شیوا و رسا زانو می زد و زبان به ستایش می گشود و صاحب سخن را گرامی می داشت, حال و روزش در برابر سخن شیوا, با محتوای بس سرشار و دگرگون آفرین رسول خدا روشن است که چسان در برابر آن سخنور توانا و سخنان فصیح و بلیغ, سر فرود آورده و به هیجان آمده و لذت برده و دل بسته است و سر از پا ناشناخته به سوی صاحب سخن به حرکت در آمده است.
گفته اند:
(کان کلامه کلاما فصلا یفهمه کل من سمعه)
سخن رسول خدا, استوار بود. هر کس آن را می شنید در می یافت.
امام حسن مجتبی(ع) از دایی خود: هند بن ابی هاله, که از وصف گران رسول خدا بود, نقل می کند:
(یفتتح الکلام و یختمه بأشداقه. یتکلم بجوامع الکلم فصلا لا فضول فیه و لا تقصیر.)75
به هنگام سخن گفتن, از آغاز تا پایان به آرامی سخن می گفت. سخن اش کوتاه و جامع بود. نه بیهوده شاخ و برگ داشت و نه کوتاه ناوافی به مقصود.
رسول خدا به گونه ای سخن می گفته شنونده با اوج گیری سخن, اوج می گرفته است و از دنیای پیرامون جدا می شده است. از این روی مخالفان می گفته اند به محمد نزدیک نشوید که با سخنان خود شما را سحر می کند. بله واقعا سخنان رسول خدا افراد را حالی به حالی می کرده و در دل شان دگرگونی ژرف پدید می آورده و این اثرگذاری, بی گمان افزون بر محتوا, ناشی از رسایی سخن و شیوایی و استواری آن بوده است.
به گفته جاحظ:
(اگر سخن از لحاظ معنی, عالی و از لحاظ لفظ, فصیح باشد و تکلف در او به کار نرفته باشد, با قلب آدمی آن طور می کند که باران با زمین پاکیزه می کند.)76
و همو درباره موهبت بزرگ خداوند به رسول گرامی اش: (اعطیت جوامع الکلم) که از جمله در این حدیث شریف: (خیر الامور اوساطها) جلوه گر شده می نویسد:
(مرد باید سخاوت مند باشد, آن قدر که به اسراف نکشد. شجاع باشد, نه آن قدر که به حماقت و تهوّر کشد. در کارها محتاط باشد نه آن قدر که بگویند ترسوست. در کارها بُرنده باشد, نه آن گونه که به بی شرمی کشد. زبان آور باشد نه آن سان که بیهوده گویی بود.
خاموشی گزیند, نه آن قدر که پندارند گنگ است. بردبار باشد, نه بدان سان که کارش به خواری کشد. انتقام خود بگیرد, نه تا حد ستم, با وقار باشد, نه بلید و کانا. سخن سنج باشد نه اهانت گر. سپس دیدیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم همه این امور را در یک جمله بیان فرموده اند:
خیرالامور اوساطها. و دانستیم که جوامع الکلم و فصل الخطاب موهبتی است که او را داده شده.)77
این موهبت الهی سبب گردید رسول خدا خیلی زود دلها را رام خویش گرداند و از دل آنها چشمه های حیات بجوشاند و مردمان سنگ دل و بسیار خشن را به سرچشمه های روشنایی هدایت کند و از جهل و بیدادگری رهایی بخشد و آنان را به مقامی برساند شگفت انگیز که همانا مقام انسانیت باشد. انسانهایی که فرزندان خود را زنده به گور می کردند برای رهایی انسان از چنگ ستم, جهل, بینوایی و تاریکی جان خویش را فدا کنند!